" دانلود پایان نامه های آماده | قسمت 4 – 1 "
“
بهاعتقاد برخی از صاحبنظران عوامل اقتصادی در چگونگی زندگی فردی و اجتماعی تاثیرگذار است. فقر و توزیع ناعادلانه ثروت، بههمراه فقر فرهنگی، زمینهساز انواع رفتارهای نابهنجار میباشد. ژاندولارد معتقد است: انسانها به طور معمول بهعلت کشمکش درونی ناشی از محرومیت، عکسالعملهایی نشان میدهند، اما نکته قابل تأمل انکه محرومیتهای اقتصادی، عکسالعملهای تند و ضداجتماعی را تحریک میکند؛ زیرا فقر، ترس از مجازات را به حداقل میرساند و فرد محروم، مسئولیت عمل ضداجتماعی خود را متوجه بیسامانی اجتماعی میداند.
در شرایطی که یک قشر از جامعه به آسانی ثروتهای کلان و بادآورده در دست دارند و شخصت انسانها با ثروت دارای آن ها سنجیده میشود، طبقات زیرین هرم طبقاتی، همواره خود را با طبقات بالا مقایسه میکنند و از این توزیع ناعادلانه، احساس محرومیت میکنند. همین احساس محرومیت نسبی موجب میگردد که فرد سعی کند به هر طریق ممکن به اهداف و آرزوهای مادی خود دست یابد یا تصمیماتی بگیرد که مشکلات اقتصادیاش برطرف شود. برای نمونه، در زمان بیکار ی و بحران اقتصادی خانوده، پدر یا جانشین پدر، تصمیات نامناسب، نظیر: اجبار دختر با ازدواج با مرد مسن ثروتمند یا اجبار دختر به اشتغال در مشاغل غیرمجاز، همانند خرید و فروش موادمخدر را اتخاذ میکند و دختر خانواده نیز متعاقباً درصدد خواهد بود که خود را از این وضعیت نجات دهد و به استقلال اقتصادی دست یابد. همین امر انگیزه فرار از خانه را در او تقویت میکند.
امروزه فشار و مشکلات اقتصادی، احتمال دوشغله بودن یا اشتغال نانآوران خانوده در مشاغل کاذب یا غیرمجاز را افزایش داده است. همین مسئله منجر به کمتوجهی آنان نسبت به نیارهای جوانان، رفع مشکلات روحی و روانی و تربیت صحیح و شایسته آن ها گردیده است.
۴٫ آشفتگی کانون خانواده: از دیگر مؤلفههای بسیار حائز اهمیت در فرار دختران از منزل، گسسته شدن پیوندهای عاطفی و روحیمان اعضای خانوده است. هرچند در بسیاری از خانواده ها پدر و مادر دارای حضور فیزیکی هستند اما متاسفانه حضور وجودی و معنوی انان برای فرزندان محسوس نیست. درچنین وضعیتی پدرومادر بسان دو جسم بیروح در پیکره خانواده مشاهده میشوند، در حالی که، عملا در کانون ارتباطات خانوادگی حضور فعال ندارند. در این خانواده ها فرزندان به حال خود رها شدهاند، ارتباط انان با افراد مختلف تحت هیچ گونه نظارت خاصی نیست. هیچ ضابطه و قانون خاصی در خانواده حاکم نیست. روشن است که چنین وضعیتی زمینه را برای خلأ عاطفی فرزندان به ویژه دختران فراهم کرده و موجب فرار از خانه و پناه آوردن به دامان خروشان اجتماع میشود.
در برخی از خانواده ها پدر، مادر یا هر دو بنابر دلایلی هچون طلاق و جدایی، مرگ والدین و… نه حضور فیزیکی دارند و نه حضور معنوی. در ان دسته از خانواده هایی که با معضل طلاق و جدایی مواجه میشوند، فرزندان پناهگاه اصلی خود را از دست میدهند، هیچ هدایت کنندهای در جریان زندگی نداشته، در پارهای از موارد به دلیل نیافتن پناهگاه جدید در دریای مواج اجتماع، اسیر شیادان فساد میگردند.
یکی از دلایل فرار دختران در مسئله طلاق و جدایی پدرومادر ناشی از ناسازگاری با افراد جایگزین بهویژه ناپدری و نامادری میباشد. در این شرایط به دلیل برخوردهای خشن و غیرعاطفی، به تدریج دختران بیپناه امیدخود را از دست داده، با فرار از خانه درصدد حل مشکل برمیآیند، غافل از انکه این کار نتیجهای جز تباهی بیشتر و فساد افزونتر در بردارد.
علاوه بر طلاق، مرگ پدرو مادر نیز بسان آواری سهمگین بر کانون و پیکره خانواده تلقی میشود که در برخی موارد به دلیل بیتوجهی یا کمتوجهی به فرزندان، جایگزین شدن عنصرنامناسب به جای فرد از دست رفته، ضعیف شدن فرایند نظارتی خانواده، افزایش بیمارگونه بحرانهای روحی و روانی فرزندان و…. موجب ایجاد ناهنجاریهای حاد گردیده، زمینه فرار از خانه را فراهم میسازد.
مطالعات انجام گرفته نشان میدهند، بیش از ۸۸ درصد از دختران فراری شاهد متارکه و جدایی والدین خود بودهاند و در نتیجه، این افراد به ناچار با یکی از والدین خود، عمدتاًً با پدر و به همراه نامادری، گذران زندگی میکنند. این مسئله بهروشنی اهمیت استحکام و حفظ کانون خانوده را آشکار میسازد و لزوم اتخاذ تمهیدات لازم در راستای حفاظت و صیانت از نهاد خانوده به عنوان اولین و مهمترین نهاد را دوچندان میکند.
مسئله طلاق عاطفی نیز عمدتاًً در خشونت رفتاری و فیزیکی والدین نسبت به یکدیگر، بیمهری و بیعلاقگی، درگیری و مشاجره میان آن ها، عدم درک متقابل، عدم تفاهم در اتخاذ روشهای مناسب در تریبت و هدایت فرزندان و بسیاری موارد دیگر خود را نمایان میسازد. تحقیقات انجام گرفته نشان میدهند، ۵/۶۷ درصد از دختران فراری پیش از فرار شاهد چالشهای فراوان میان والدین خود بودهاند و این در حالی است که تنها ۵/۱۷ درصد از دختران عادی این مسئله را تجربه کردهاند.
از سوی دیگر، علاوه بر تاثیر عمیقی که تزلزل نهاد خانواده و متارکه والدین در ایجاد انگیزه گریز دختران از منزل دارد، نقض قابل ملاحظهای نیز در فرار برخی زنان متاهل از خانه و خانواده دارد. چنانکه بیشتر گفته شد، قریب به ۲ درصد از زنان خیابانی را زنان متاهل تشکیل میدهند، بررسیها نشان میدهد که عواملی نظیر: طلاق، متارکه، اختلافات طاقتفرسا با همسر و خانوده همسر، فقر شدید، عدم حضور همسر در خانه برای مدت طولانی به دلایل مختلف، مانند: افتادن در زندان بلندمدت، نداشتن پشتیبان در خانواده و فامیل و… ازجمله عواملی هستند که در فرار این افراد از خانه بسیار مؤثر بودهاند.
“