رابطه طرحوارههای ناسازگار اولیه و مكانیسمهای دفاعی با رضایت از زندگی در دانشجویان
یکی از ساختارهای اساسی که اهمیت ویژهای برای فهم نقش شناخت در روابط دارد، طرحواره است (چاتاو و ویشمن، 2009). نظریه طرحوارههای معناگذاری، بر این باور است که شناخت و طرحوارهها خاستگاه آغازین پردازش اطلاعات بوده و پردازش شناختی به کمک طرحوارههای موجود در فرد هدایت میشوند (فتی و همکاران، 1384). طرحواره عبارت است از ساختاری شناختی برای ادراک، سازماندهی، پردازش و بهره برداری از اطلاعات، معنادهی به تجربهها و کنترل رفتار (اتکینسون، 2000؛ ترجمه براهنی و همکاران، 1385؛ تیم ب، 2010). از جمله سازههای مهم و جدید که به بررسی سبک پردازش شناختی و نحوه اثرگذاری آن بر پردازش هیجانی در انسان می پردازد؛ سازه طرحوارههای ناسازگار اولیه[1] میباشد. طرحوارههای ناسازگار الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیبرسان در فرد هستند که در ابتدای رشد و تحول در در ذهن شکل گرفته و در مسیر زندگی تکرار میشوند. این طرحوارهها زمانی به وجود میآیند که نیازهای اساسی روانشناختی جهان شمول (دلبستگیایمن، خودگردانی، آزادی در بیان نیازها، هیجانهای سالم، خودانگیختگی، محدودیتهای واقبینانه) برآورده نشوند (لطفی، 1385).
طرحوارههای مطرح شده توسط یانگ[2]، با توجه به پنج نیاز هیجانی به پنج حوزه: 1. بریدگی و طرد، 2. خودگردانی و عملکرد مختل،3. محدودیتهای مختل،4. دیگر جهتمندی و5. گوشبهزنگی بیش از حد و بازداری تقسیم می شود. زمانی که این طرحوارهها فعال میشوند؛ میتوانند بر ادراک و واقعیت تأثیرگذارند و تحریف شناختی ایجاد کنند. بنابراین تحقیقات تاکنون مشخص کردند که طرحوارهها موجب سوگیری شیوه های پردازش شناختی شده و بر آسیبپذیری فرد نسبت به آشفتگی روانی اثر میگذارند. یکی از عوامل دیگری که طرحوارهها را تحت تأثیر قرار میدهد، جنسیت است زیرا هیجانهای جنسی در هر جامعهای بخشی از فرهنگ آن جامعه میباشد. همزمان با رشد کودک، در شرایطی که رابطه کودک با همسالانش پیچیدهتر می شود؛ کودک مهارت هایی را کسب می کند که خاص جنسیت اوست و اقدام به فعالیتهایی می کند که جامعه برای جنسیت او در نظر گرفته است (ژانگ[3]، 2011).
یانگ، بر این باور است که طرحوارههای ناسازگار در افراد به تجربه رویدادهای منفی در زندگی منجر می شود و حضور چنین رویدادهایی در زندگی شخص، باعث احساس فشارروانی بیش از حد و نارضایتی از زندگی می شود. کسانی که از طرحوارههای ناسازگار به طور افراطی استفاده می کنند بیشتر تحت تأثیر فشار روانی از جمله (اضطراب و افسردگی) در زندگی قرار میگیرند (شیروانی، 1390). از این رو میتوان گفت: موفقیت دانشجویان در دوره های تحصیلی تا حد زیادی به طرحوارههای شناختی و نگرش مثبت بستگی دارد. اکثر پژوهشگران عرصه شادکامی در این موضوع که نگرش مثبت، در انسان تأثیر قابل ملاحظهای بر تمام جنبه های شخصیتی، چگونگی فعالیت و همچنین چگونگی واکنشهای آنها به تمام حوادث زندگی دارد، اتفاق نظر دارند. در عین حال این موضوع نیز امر پذیرفته شدهای است که طرحوارهها با حوادث منفی و فشارهای روانی زندگی تعامل دارند و هنگامی که طرحوارههای ناسازگار اولیه فعال میشوند، سطوحی از هیجانها منتشر شده و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به اشکال مختلفی از آشفتگیهای شناختی نظیر اضطراب و افسردگی بین فردی می شود. از طرفی با افزایش طرحوارههای شناختی ناسازگار، شیوع برخی از ناگوییهای هیجانی افزایش مییابد و حضور چنین اختلالاتی به افت عملکرد افراد در تحصیل منجر می شود (کاظمی، 1390).
1-2- بیان مسئله
یانگ (2006) آن دسته از طرحوارههایی را که به رشد و شکل گیری مشکلات روانشناختی میانجامد، طرحوارههای ناسازگار اولیه مینامد. این طرحوارهها الگوهای شناختی و هیجانی خود آسیبرسانی هستند که از جریان اولیه رشد آغاز شده، در طول زندگی تداوم مییابند (نوردال[8] و همکاران، 2005). این طرحوارهها موجب سوگیری در تفسیر افراد از رویدادها میشوند و در آسیبشناسی روانی بین فردی، این سوگیریها خود را به صورت سوءتفاهمها، نگرشهای تحریفشده، گمانههای نادرست و هدفها و چشمداشتهای غیرواقعبینانه نشان میدهد (یوسفی و همکاران، 1389). از آنجاییکه این طرحوارهها شامل عقاید زیربنایی فرد در مورد ارتباط با اشخاص مهم زندگیاش هستند، دارای طبیعتی بین فردیاند (شهامت و همکاران، 1389؛ تیم ب، 2010). افراد به شدت تمایل دارند اطلاعات را بر اساس آنچه هیزل مارکوس «طرحواره خود» نامیده، سازماندهی نمایند: یعنی تعمیم شناختی درباره خود که از تجربههای گذشته نشأت میگیرد و پردازش اطلاعات مربوط به خود را سازماندهی می کند (ارونسون، 1999؛ ترجمه شکرکن، 1386). طرحوارههای ناسازگار اولیه، در عمیقترین سطح شناخت اغلب در خارج از حیطه هوشیاری، عمل می کنند و باعث آسیبپذیری فرد در برابر افسردگی، اضطراب، مشکلات ارتباطی، اعتیاد، اضطراب اجتماعی، سوء مصرف مواد، اختلالهای خوردن، اختلال وحشتزدگی همراه با ترس از مکانهای باز و اختلالهای سایکوسوماتیک میشوند (نوردال و همکاران، 2005؛ تیم ب،2010؛ بهرامیاحسان و بهرامیزاده، 2011).
یانگ و همکاران (2003)، 15 طرحواره ناسازگار اولیه را در پنج گروه سازمانیافته مطرح نمودند: گروه اول (بریدگی/ طرد)[9] شامل زیر مجموعههای رهاشدگی/ بی ثباتی[10]، محرومیت هیجانی[11]، بی اعتمادی / بدرفتاری[12]، انزوای اجتماعی/ بیگانگی[13] و نقص / شرم[14]. گروه دوم ( خود گردانی و عملکرد مختل)[15] شامل: شکست[16]، وابستگی/ بیکفایتی[17]، آسیب پذیری در برابر ضرر و بیماری[18] و گرفتار/ خود تحول نیافته[19]. گروه سوم (محدودیتهای مختل)[20] شامل: استحقاق/ بزرگ منشی[21] و خویشتن داری / خودانضباطی ناكافی[22]. گروه چهارم (دیگرجهتمندی)[23] شامل: تمرکز افراطی بر نیازها، تمایلات و احساسات دیگران، اطاعت[24] و ازخودگذشتگی[25]. گروه پنجم (گوشبهزنگی بیش از حد و بازداری)[26] شامل: بازداری هیجانی[27] و معیارهای سرسختانه[28] است. شواهد پژوهشی خبر از وجود رابطه بین سن (جاج و همکاران، 1997)، عملكرد خانواده، سازگاری و سلامتی (دانگایوك، 2007) با رضایت از زندگی میدهند. یكی از پدیده های شناختی مورد توجه در این حوزه طرحوارهها[29] بوده است (دوزویس[30] و همکاران ، 2009).
بررسیهای چندی که در این زمینه انجام شده، نشان می دهند که طرحوارههای ناسازگار اولیه در شکل گیری وگسترش بسیاری از مشکلات روانشناختی همچون اختلالهای شخصیت[31]، افسردگی مزمن[32] و اختلالهای اضطرابی[33] نقش دارند (پلتز[34] و همکاران، 2002). این طرحوارهها میتوانند بر درک فرد از موقعیتهای گوناگون و از آن جمله، موقعیتهای جنسی تأثیر بگذارند (بک و همکاران، 1990 به نقل از سویتزر، 2006). زمانی كه افراد نتوانند با روشهای منطقی و مستقیم، اضطراب و مشكلات خود را كنترل كنند به روشهای غیر مستقیم، یعنی مكانیسم دفاعی متوسل میشوند. مكانیسم دفاعی به فرد كمک میكند كه با اضطراب مقابله كند. دفاعهایی كه بهكار گرفته میشوند، به سطح رشد و میزان اضطراب فرد بستگی دارند. مكانیسمهای دفاعی دو ویژگی مشترك دارند، اول اینكه واقعیت را انكار یا تحریف میكنند و دیگر اینكه در سطح ناهشیار عمل میكنند (كوری[35]، 2005؛ ترجمه یحیی سید محمدی، 1389). پس مكانیزمهای دفاعی مسئولیت محافظت از من[36] را در مواجهه با شكلهای مختلف اضطراب بر عهده دارند و از آن جهت در نظام روانتحلیلگری، هر اختلال روانی با مكانیسمهای دفاعی غیرانطباقی مشخصی همراه است (ریو[37]، 2001؛ ترجمه سید محمدی، 1385). برخی از پژوهشگران بین مکانیسمهای دفاعی رشدنایافته با رفتارهای خودآسیبی به ارتباط معناداری دست یافتهاند (برودی و کارسون[38]، 2012).
رضایت از زندگی [39]لازمه یک زندگی مفید، مؤثر و رضایتبخش فردی است و شامل ارزیابی شناختی افراد ازوضعیت زندگی خودشان است (كیز[40] و همکاران، 2002). در واقع رضایت از زندگی مفهومی كلی و ناشی از نحوة ادراك (شناختی و عاطفی) شخص از كل زندگی است. به همین دلیل افرادی با رضایت از زندگی بالا هیجانهای مثبت بیشتری را تجربه كرده، از گذشته و آینده خود و دیگران، رویدادهای مثبت بیشتری را به یادآورده و از پیرامون خود ارزیابی مثبتتری دارند و آنها را خوشایند توصیف میكنند (تیم، 2010). در حالی كه افرادی با رضایت از زندگی پایین، خود، گذشته و آیندهشان، دیگران و نیز رویدادها و موقعیتهای زندگی خود را نامطلوب ارزیابی میكنند و هیجانهای منفی مانند اضطراب و افسردگی بیشتری را تجربه میكنند (لازاروس و فالكمن، 1984؛ رایت[41] و همکاران ، 2009). رضایت مالی[42] و تأثیر آن برکیفیت زندگی در دهههای اخیر مورد توجه قابل ملاحظهای قرار گرفتهاند. رضایت فرد از شرایط مالی می تواند رضایت شخصی و به طور گستردهتر، رضایت از زندگی (توسکانو و همکاران، 2006؛ به نقل از فلاحتی و همکاران، 2012) را افزایش دهد و در مقابل مشکلات مالی و نارضایتی فرد از شرایط مالی می تواند منجر به استرس و افسردگی شود.
خرید اینترنتی فایل کامل :
در جمع بندی مبانی نظری و پژوهشی میتوان گفت اكثر پژوهشگران عرصة رضایت از زندگی در این موضوع كه رضایت از زندگی، در انسان تأثیر قابل ملاحظهای بر تمام جنبه های شخصیتی، چگونگی فعالیت و همچنین واكنشهای آنها به تمام حوادث زندگی دارد، اتفاق نظر دارند. در عین حال این موضوع نیز امر پذیرفته شدهای است كه طرحوارهها با حوادث منفی و فشارهای روانی زندگی تعامل دارند. هنگامی كه طرحوارههای ناسازگار اولیه فعال میشوند سطوحی از هیجان منتشر شده و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به اشكال مختلفی از آشفتگیهای شناختی نظیر افسردگی، اضطراب، ناتوانایی شغلی، نداشتن پیشرفت تحصیلی، سوءمصرف مواد و تعارضات بین فردی میشوند (لطفی، 1385). از طرفی با افزایش طرحوارههای شناختی ناسازگار شیوع برخی از اختلالات افزایش مییابد و حضور چنین اختلالاتی به افت عملكرد[47] افراد در مشاغل و تحصیل منجر می شود (سلیگمن و همكاران، 2007).
از چنین منظری میتوان گفت پیشرفت و موفقیت دانشجویان در دوره های تحصیلی تا حد زیادی به طرحوارههای شناختی، مکانیسمهای دفاعی مورد استفاده و رضایت آنها از زندگی بستگی دارد. این موضوع در افزایش توجه پژوهشگران به بهداشت روانی[48] و درمان بیماریهای روانی نقش مهمی ایفا مینماید. هدف اصلی پژوهش حاضر با استناد به شواهد ارائه شده در بیان مسئله، بررسی رابطة بین طرحوارههای ناسازگار اولیه و مكانیسمهای دفاعی با رضایت از زندگی در میان دانشجویان در نظر گرفته شد تا بدین ترتیب دانش مربوط به این حوزه در ایران بسط و گسترش یابد.
1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش
یانگ طرحوارههای ناسازگار اولیه را زیربنای بروز مشکلات و اختلالات روانشناختی و رفتارهای ناسازگارانه در انسان بر میشمرد و معتقد است که این طرحوارهها ناکارآمد و خود تداومبخش هستند. در طول زندگی با تحریف واقعیت فرد را وادار می کنند تا بر مبنای الگوی ناسازگارانه آنها عمل کنند. همچنین یانگ بیان می کند که این زیرساختهای عمیق در اختلالات مزمن روانشناختی بسیار قوی عمل می کنند و در نتیجه مانع از اثربخشی درمانهای کوتاه مدت شناختی-رفتاری کلاسیک در این نوع از بیماران میشوند. لذا جهت درمان این مشکلات نیاز به رویکردی است که به تغییر و اصلاح این طرحوارههای سخت بپردازد. از دیدگاه یانگ “طرحوارهها، باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خودمان و جهان هستند و به ما میگویند چگونهایم و جهان چگونه است” (یانگ و همکاران، 2003). نتایج نشان دادند که رابطه معناداری بین شدت اختلال شخصیت و طرحوارههای ناسازگار اولیه وجود دارد (لطفی و همکاران، 1386؛ نوردال و همکاران، 2005).
همچنین طرحوارههای ناسازگار اولیه گوناگون، آسیبپذیری خاصی را برای انواع آشفتگیهای روانشناختی و آسیبشناختی شخصیتی ایجاد می کنند (لطفی و همکاران، 1386). راهبردهای گوناگونی برای دور نگهداشتن افکار، غرایز و احساسهای غیرقابلقبول از آگاهی هشیار وجود دارد که به آنها مکانیسمهای دفاعی گفته می شود، این واکنشهای ناخودآگاه”من” در پیوستاری قرار دارند که از یک سو شامل مکانیسمهایی می شود که در بالاترین سطح سازگاری قرار دارند( اتمر و اتمر[49]، 1994؛ ترجمه آرزومندی و بهشتی، 1387). مکانیسمهای دفاعی در حقیقت تحریفکننده واقعیت هستند و میزان تحریف واقعیت در دفاعهای ناپخته و نوروتیک بیشتر از دفاعهای پخته است. هر چه میزان تحریف شناختی یک دفاع بیشتر باشد، به دنبال آن از میزان آگاهی هشیارانه کاسته شده و در نتیجه تلاش کمتری جهت مقابله با تحریف شناختی می شود (برد[50]، 2004). نیکل و ایگل[51] (2006)؛ هه و همکاران، (2008) و راکتیک[52] و همکاران (2009)، در مورد مکانیسمهای دفاعی افراد معتاد به این نتیجه دست یافتند که افراد معتاد از سبکهای دفاعی رشدنایافته و روانرنجوری استفاده می کنند.
در یک مطالعه طولی که توسط وایلنت صورت گرفت، استفاده از دفاعهای سازگارانه با سلامت روانی، ثبات زناشویی، موفقیت کاری و رضایت از زندگی مرتبط بود (وایلنت، 1992). رایت و كروپانزانو (2000) عوامل متعددی را در افزایش رضایت افراد از زندگی مطرح كردهاند. این عوامل را میتوان در دو دسته عوامل زیستی (نظیر آمادگی ژنتیكی و سلامت جسمانی) و عوامل اجتماعی- روانی (نظیر روابط اجتماعی مطلوب و نیازهای روانی) طبقه بندی نمود. یانگ آن دسته از طرحواره ها را که منجر به شکل گیری مشکلات روانشناختی میشوند، طرحوارههای ناسازگار اولیه مینامد و معتقد است طرحوارهها، به الگوی خودتداومبخش از خاطرات، هیجانات، شناختها، حواس و ادراکات اطلاق می شود که رفتارها را هدایت می کنند. آنها موضوعات ثابت و دراز مدتی هستند که در دوران کودکی به وجود میآیند و به زندگی بزرگسالی راه مییابند و تا حد زیادی ناکارآمد هستند (یانگ، 1999؛ یانگ و همکاران، 2003). همچنین طرحوارههای ناسازگار اولیه گوناگون، آسیبپذیری خاصی را برای انواع آشفتگیهای روانشناختی و آسیبشناختی شخصیتی ایجاد می کنند (لطفی و همکاران، 1386).
نقش مهم طرحوارهها در شکل گیری و تداوم اختلالات روانی همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است و به نقش این باورهای منفی عمیق، در اختلالات روانی چون وسواس فکری-عملی (هالند[53] و همکاران، 2011؛ نویی و همکاران، 2010)، اختلال شخصیت خودشیفته (زیگلر-هیل و همکاران، 2011)، اختلال دو قطبی (هاوکه و همکاران، 2011؛ نیلسون، 2012)، افسردگی (وانگ و همکاران، 2010؛ ساکلی[54] و همکاران، 2011؛ رنر و همکاران، 2012)، اختلالات خوردن (مولودی و همکاران، 2010؛ شایقیان و همکاران، 2011)، اختلالات جنسی (حقیقت منش و همکاران، 2010؛ کواینتا گامس، 2012)، سوء مصرف مواد (شوری و همکاران، 2012)، اضطراب و اضطراب فراگیر (حمیدپور و همکاران، 2011؛ کازینو، 2004) و اختلالات درد (ساریاهو و همکاران، 2011؛لینتون، 2010) اشاره شده است. به طور کلی نیز طرحوارهها توانایی پیش بینی نشانه های سلامت عمومی را دارند (شهامت، 2010). پیشینه پژوهشی اشاره داشته که استفاده از سازوکارهای دفاعی رشدنایافته با خودمحوری[55]، روانپریشی[56] و اضطراب[57] ارتباط دارد (رومنز و همکاران، 1999؛ هیبارد و همکاران، 2000؛ دیویدسون و همکاران، 2004؛ کرامر و تریسی[58]، 2005؛ پارخ[59] و همکاران،2010). نیکل و ایگل[60] (2006)؛ هه و همکاران، (2008) و راکتیک[61] و همکاران (2009)، در مورد مکانیسمهای دفاعی افراد معتاد به این نتیجه دست یافتند که افراد معتاد از سبکهای دفاعی رشدنایافته و روانرنجوری استفاده می کنند.
لیوبومیرسکی معتقد است افرادی که رضایت از زندگی بالاتری دارند از شیوه های مقابله موثرتر و مناسبتری استفاده می کنند، عواطف و احساسات مثبت عمیقتری را تجربه می کنند و از سلامت عمومی بالاتری نیز برخوردارند (لیوبومیرسکی و همکاران، 2005). بر اساس مطالعات مختلف به عمل آمده در زمینه رضایت از زندگی، عوامل مختلفی بر میزان رضایت از زندگی نقش دارند که از آن جمله میتوان به وضعیت تاهل (راکزک، اسپیرو[62]، 2005)، جنس (سوزا و لیوبومیرسکی، 2001)، سن (بورگ و همکاران، 2006)، درآمد (ویگینز و بومن، 2000)، سطح تحصیلات (بالستروس و همکاران، 2001؛ سابیسی و هاگرن، 2005)، وضعیت سلامتی (اینال و همکاران، 2007)، رضایت از شغل (دولان و گاسلین، 2004)، وضعیت خانوادگی (هرولد، 2007)، رضایت از اوقات فراغت (آستروم و پرکینز، 2003) و… اشاره نمود. ممکن است چیزی برای شخصی رضایت را پدید آورد ولی همان چیز برای شخص دیگر رضایت را پدید نیاورد و حتی در بعضی موارد آن چیز باعث نارضایتی فرد شود. بنابراین احساس رضایت، احساسی ذهنی است که گاه امکان دارد حتی برای افرادی که در اجتماعات، صاحبان منزلتهای بالا و موفقیت هستند هم ضرورتاً به وجود نیاید. تحقیقات نشان داده تصور و ذهنیت افراد (نه واقعیتهای زندگی آنان) است که بیشترین تأثیر را در زندگیشان دارد (محمدخانی به نقل از قنبری و کدخدازاده، 1388). امروزه بررسی وضعیت روانشناختی دانشجویان در همه فرهنگها و کشورها از اهمیت خاصی برخوردار است. با توجه به نقش طرحوارهها و مکانیسمهای دفاعی در بهداشت روانی و در نتیجه رضایت از زندگی دانشجویان، این متغیرها بیش از متغیرهای دیگر مورد توجه بوده است.