بررسی سبك های دلبستگی مادران دارای كودكان مبتلا به اختلالات افسردگی-اضطراب با کودکان عادی
سالهای اولیه ی زندگی یکی از بحرانی ترین مراحل رشد و تحول به شمار می رود و در طی این مرحله به خصوص سه سال اول زندگی، سیستم ایمنی کودک شکل گرفته، مغز و سیستم عصبی، ارتباط عصبی در مغز و سیستم اعصاب به سرعت رشد می کنند. از این رو می توان گفت که هر گونه آسیب وارده از نظر جسمی، روانی، تاثیرات پایداری را بر سایر مراحل رشد انسان می گذارد (کوهن و همکاران، 2005).
اگر مادر یا مراقب اصلی، اطمینان و امنیت کافی را برآورده کند، کودک به رشد روان شناختی مثبت و کافی دست خواهد یافت. درصورتی که نیازهای کودکی ناکام شده باشند ،کودک ناامن، متوقع ، حسود و خودخواه خواهد شد و از رشد روان شناختی او جلو گیری می شود که تمام این مراحل می تواند باعث اضطراب شود در واقع سبک دلبستگی که در دوران کودکی شکل گرفته، و یکی از مهمترین عوامل موثر در تعاملات بین فردی است، و در سنین بعدی ادامه می یابد. سبکهای دلبستگی نشانگر شخصیت است و این سبکها، نه تنها منشأ اثرات مهمی بر روی روان شناسی شخصیت و روان شناسی تحولی بوده بلکه تاثیر غیر قابل اغماضی بر آسیب شناسی دارد (حمیدی ،1387).
به دنبال نظریات بالبی در مورد دلبستگی و مهم بودن این موضوع در سنین کودکی، ماری آینورث و همکارانش برای تشخیص کیفیت دلبستگی نوباوگان آزمایشی را طراحی کردند. این آزمایش، که موقعیت ناآشنا نام گرفت، که در بخشهای بعدی مورد بررسی قرار میگیرد. نظریه دلبستگی که برمبنای تحقیقات بالبی ادامه یافت، مبعث از دو رویکرد روان تحلیل گری و رفتاری- شناختی است (برک، 1383).
نظریه دلبستگی که توسط بالبی مطرح شد، امروزه، الهام بخش پژوهشهای فراوانی گردیده و دربارۀ نقش دلبستگی در تحول شخصیت، رشد اجتماعی و حتی، در بوجود آوردن انواع اختلالات روانی مانند اضطراب، اضطراب جدایی، مدرسه هراسی و افسردگی محرز گردیده (آرمسدن و همکاران[2] ،1990؛ آبلا و همکاران[3] ،2005).
گرایتون (2010) معتقداست که سبک دلبستگی، با سلامت روانی و میزان رضایت از زندگی در سالهای بعدی زندگی در ارتباط است .
ارتباط انواع دلبستگی غیر ایمن با اختلالات عمده روان پزشکی و از جمله دسته ی اختلالات اضطرابی و افسردگی در کودکان بارها مورد تایید قرار گرفته است (آرمسدن و همکاران ،1990؛ آبلا و همکاران ،2005).
استی جیمز و رابرتس به نقل از ابارشی (1389)، در پژوهشی که انجام دادند مشخص کردند که، 51-21 درصد کودکان در سالهای اولیه مدرسه دچار اختلالات اضطرابی، خلقی و رفتاری می شوند. و با توجه به این درصد بالا، (کالکینز وهمکاران[4]، 2000به نقل از بارلو و همکاران، 2003)، معتقدند که این اختلالات هیجانی و رفتاری کودکان در سالهای اولیه زندگی، با رفتار و ارتباط مادر و استرس او در ارتباطند (هایز و همکاران[5]، 2008). و پذیرا نبودن والدین در امر مراقبت مطمئن کودکان، رابطۀ مستقیمی با بوجود آمدن اختلالات فوق الذکر دارد (نجفی و حسن زاده،1389).
پر واضح است که اختلالات عمدۀ روانپزشکی مادران بر کیفیت ایجاد دلبستگی کودکان موثرند (آرمسدن و همکاران ،1990؛ آبلا و همکاران ،2005). بنابراین، اختلالات مادر در طی رشد و تکامل کودک میتواند آسیب شناسی روانی کودکش را توجیه کند . و یا اینکه میتوان نتیجه گرفت که کودک دارای والدینی با اختلالات روانپزشکی، در ابعاد بیشتری آسیب پذیر هستند با تشخیص و درمان بموقع اختلالات روانپزشکی والدین، می توان کمک بسزایی به بهداشت روانی خانواده کرد، تا کودک از نظر روانی- جسمی سالمتر بهبود یابد (اوکونر و همکاران[6]،2005 ؛ بیدرمن و همکاران،2001).
با توجه به اینکه اختلالات روانی کودکان رو به افزایش است و ابتلای کودک به این اختلالات، بهزیستی وی را تحت الشعاع قرار می دهد، شناسایی آن برای پیشگیری و سنجش، گامی مثبت محسوب میشود. همانگونه که ذکر شد، وجود اختلالاتی، بر کیفیت روابط والد- کودک سایه میافکند و رشد شناختی و هیجانی کودک را پایه گذاری می کند (مانیتما[7]، 2006 به نقل از ابارشی و همکاران،1389). بنابراین، در این پژوهش به این می خواهیم دریابیم که آیا سبك دلبستگی مادر توانایی پیش بینی ابتلای فرزند به اختلالات اضطراب و افسردگی را دارد ؟
1-2 بیان مسأله
دلبستگی به معنای پیوند عاطفی است که در کودکی بین کودک و مراقب اصلی وی شکل میگیرد و بر رشد اجتماعی و احساسی کودک موثر است. و همچنین روابط دلبستگی، نقش بسیار مهمی در احساس امنیت افراد دارد (گاردن،2008). یکی از اصول پایهای دلبستگی این است که روابط دلبستگی اولیه بر طول زندگی فرد موثر است و بر روابط بعدی و عملکرد کودک اثر میگذارد (صفرزاده،2006). افراد با دلبستگی ایمن، سطح بالاتری از اعتماد و رضایت و سطح پایینتری از تعارضات دارند، در حالیکه افراد با دلبستگی دوسوگرا با عدم تعادل در احساسات و تعارضات بیشتر و افراد با دلبستگی اجتنابی با رضایت و صمیمیت کمتر و تعارضات بیشتر مشخص میشوند (کولینز و همکاران،2002).
به اعتقاد بالبی اکثر مشکلات دوران کودکی و بزرگسالی منتج از تجربیات واقعی دوران کودکی است (صفرزاده،2006). بالبی به صراحت پیشبینی کرده است که اختلال در رابطه دلبستگی، با ایجاد اضطراب فراگیر و بیاعتمادی در کودک میتواند به اختلالهای روانشناختی بیانجامد.
تحقیقات نشان دادهاند که دلبستگی ناایمن کودکان باعث ایجاد اختلالات هیجانی، رفتاری، مشکلات تحصیلی، اختلال در حافظه و یادگیری و اعتماد به نفس پایین میشود (1973 به نقل از رازقی و دیگران، 1385).
دلبستگی ممکن است به دلایلی از این قبیل به خطر بیافتد: گرفتاریهای فکری زیاد والدین یا فرد مراقب، افسردگی پس از زایمان مادر، بستری شدن کودک و در نتیجه جدایی از والد، والدینی که در روابط خود دچار مشکلاتی هستند و در نتیجه از فرزند خود غافل میشوند، عوامل ژنتیکی، اختلالات رشدی، والدینی که نیازهایشان در دوره کودکی ارضا نشده و در نتیجه نیازهای فرزندشان خبر ندارند (خوشابی،1386). در این تحقیق بر آن شدیم تا بررسی کنیم آیا سبک دلبستگی مادران نیز ممکن است از عوامل ایجاد اختلال در سبک دلبستگی کودکان و در نتیجه باعث بروز اختلالات هیجانی از جمله اضطراب و افسردگی شود.
1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
یکی از شایع ترین اختلالات دوره کودکی، مشکلات اضطراب – افسردگی است (نایینیان و همکاران، 1383).
اطلاعات حاصل از تحقیقات اخیر نشان می دهند که والدین كودكان نابهنجار و حتی والدین كودكان مستعد، نیاز به مهارتهایی دارند تا با نیازهای ویژه كودك به خوبی كنار بیایند. و بکار بستن این مهارتها موجب كاهش استرس آنان شده، و سلامت خانواده را تسهیل می كند (بك من 1981، شانكوف و هاسر كرام، 1989). در برخی خانواده ها، چالشهای روزانه و فشارهای ناشی از بزرگ كردن یک كودك نابهنجار، ممكن است تاثیر منفی بركیفیت زندگی کودک بگذارد. و بدینوسیله، این کودک ممکن است بعدها متمایل به بدبینی، خشم، اضطراب، احساس گناه، فشار روحی، ناامیدی و یا افسردگی گردد (گودمن و گتلیب، 2002).
خرید اینترنتی فایل کامل :
واقعیت این است كه هركودكی كه در خانواده به دنیا می آید، از والدین خود تأثیر می پذیرد. بدین طریق، روشن است كه زندگی اجتماعی و عاطفی او، زیر بنایی والدینی خواهد داشت (فیلدر[8]، 1994). كمیته كودكان دارای مشکلات ناسازگاری (2001)، معتقد است كه، والدین نقش اساسی در تأمین سلامت و رفاه كودكان ایفاء می كند.
هیچ پدر و مادری دوست ندارد که فرزندش به اختلال روانی و از آن جمله اضطراب و افسردگی مبتلا گردد، اما وقتی این اتفاق افتاد، والدین نیازمند تصحیح روابط گذشته اشان با فرزندانشان هستند (فرناندز[9]، 1997).
به هنگام تولد یک كودك دارای اختلال روانی، كاركردهای روانشناختی خانواده را به هم میریزد كه در سطح كلان، سلامت روان، پویایی و هدفمندی خانواده را هدف قرار میدهد. و در سطحی خرد، نیز مهمترین كاركردهای روان شناختی خانواده را به چالش میکشاند: همچون ابراز كردن، حل تعارض، استقلال، پیشرفت، تفریح و سرگرمی، ارزش های اخلاقی و مذهبی، ساختار و سازمان، رفت و آمد با اطرافیان، اتحاد، كنترل، سلامت روانی و کیفیت زندگی تحت تاثیر خود قرار می دهد (الیری و همكاران[10]، 2001؛ به نقل از كیمیانی، 1387).
والدینی که به کودکان خود دلبستگی ایمن نشان می دهند، کودکانشان طرحواره هایی با معنای مهربانی و عاطفی دریافت میکنند. طرحواره هایی که شایستگی، محبوبیت و مراقب ایمن آنها را در قبال کودکان نشان میدهند (گنجی، 1383). شکل کلی دلبستگی در فرهنگهای مختلف را باید با احتیاط تعبیر کرد. البته به رغم تنوع فرهنگی، الگوی ایمنی رایجترین الگوی دلبستگی درکلیه جوامع است، که تا به امروز بررسی شده اند (سید محمدی، 1383).
1-4 اهداف مشخص تحقیق
بررسی نقش مادر در ایجاد اختلالات اضطرابی و افسردگی فرزندان
بررسی رابطه سبک دلبستگی مادر با اختلالات اضطرابی و افسردگی فرزند
مقایسه سبک دلبستگی مادران دارای کودکان اختلالات اضطرابی و افسردگی با مادران کودکان بهنجار
1-5 سؤالات و فرضیه های تحقیق
سوالات تحقیق حاضر بدین قرارند؛
آیا سبک دلبستگی مادران کودکان دارای اختلالات اضطرابی و افسردگی با سبک دلبستگی مادران کودکان عادی تفاوت دارد؟
آیا سبک دلبستگی مادر قادر است پیش بین خوبی برای ابتلای فرزند به اختلالات اضطرابی و افسردگی را باشد؟
با توجه به سوالات فوق و اهداف بیان شده فرضیات تحقیق حاضر بدین قرار است؛
بین سبک دلبستگی مادران کودکان دارای اختلالات اضطرابی و افسردگی با سبک دلبستگی مادران کودکان عادی تفاوت وجود دارد.
سبک دلبستگی مادر، توانایی پیش بینی ابتلای فرزند به اختلالات اضطرابی و افسردگی را دارد.
1-6 تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش
1-6-1 تعاریف نظری
اختلال اضطراب کودکی: اضطراب یک حالت خلقی است که مشخصه آن، بروز هیجان منفی شدید و تنشهای جسمانی است. که در آن، فرد با ترس ونگرانی، خطر یا حادثه ناگواری را پیشبینی میکند (بارلو،2002).
اختلال افسردگی کودکی: اختلال افسردگی کودکی، دورهای طولانی اندوه، یعنی ملال[11] هستند. آن ها از کارهایی که انجام میدهند، لذت کمی میبرند و علاقه خود را تقریباً به همه فعالیتها از دست میدهند- حالتی که دلمردگی[12] نامیده میشود (همان منبع).
دلبستگی: دلبستگی عبارت از پیوند یا رابطه هیجانی با یک فرد دیگر است. جان بالبی، روان شناس، نخستین نظریه پرداز دلبستگی بود. او دلبستگی را چنین توصیف کرده است: «ارتباط روانی پایدار بین دو انسان» (بالبی، ۱۹۶۹). دلبستگی مبنای تکاملی و زیستی دارد و فطری است (دیوس، 2004 ؛ رهولز و سمپسون، 2004).
سبك دلبستگی ایمن:
افرادی با این سبک دلبستگی، دیدگاهی مثبت در مورد خود یا دیگران دارند و روابطی عاطفی پایدار برقرار میکنند (كرین ، 1384).
سبك دلبستگی اجتنابی : این افراد كه نظری منفی در مورد خود دارند به شدت از برقراری یک ارتباط صمیمانه ” گریزانند. و معتقدند در زندگی نیازی به حمایت دیگران ندارند (دیویس،2004؛ رهولز ،2004) .
سبك دلبستگی اضطرابی (اضطراب دوسوگرایی ): بزرگسالانی با این سبك دلبستگی، به دلیل احساس عدم شایستگی كه نسبت به خود تجربه می كنند، عمدتاً در جریان روابط صمیمانه اشان اضطراب احساس طرد و از دست رفتن بسیاری را تجربه كرده و دائما نگران طرد شدن از جانب دیگران هستند ( رهولز، 2004 ) .
1-6-2 تعاریف عملیاتی
تعریف عملیاتی اضطراب: اختلال اضطراب در این پژوهش نمره ای است كه افراد (كودكان) در آزمون راتر به دست می آورند .
تعریف عملیاتی افسردگی: اختلال افسردگی در این پژوهش نمره ای است كه افراد (كودكان) در آزمون راتر به دست می آورند .
تعریف عملیاتی دلبستگی: دلبستگی در این پژوهش نمره ای است كه افراد در پرسشنامه دلبستگی بزرگسالان كولینز و رید به دست می آورند .
تعریف عملیاتی سبك دلبستگی ایمن: در این پژوهش، سبكهای دلبستگی، نمراتی هستنند كه از طریق پرسشنامه سبكهای دلبستگی بزرگسالان كولینز و رید بدست میآیند.
تعریف عملیاتی سبك دلبستگی اجتنابی: در این پژوهش، سبكهای دلبستگی نمراتی هستند كه از طریق پرسشنامه سبكهای دلبستگی بزرگسالان كولینز و رید بدست میآیند .
تعریف عملیاتی سبك دلبستگی اضطرابی: در این پژوهش، سبكهای دلبستگی نمراتی هستند كه از طریق پرسشنامه سبكهای دلبستگی بزرگسالان كولینز و رید بدست میآیند .